يوزپلنگ ها مى تازند
گله اى از گاوهاى وحشى در حال دويدن اند، گردو غبار از زير سم هايشان برخاسته است.تصويرى از تلاش براى زنده ماندن.
شيرها در اطرافشان مىتازند و به دنبال ضعيفترين ،گله را مى پايند.باز تصويرى ديگر ى ازتلاش براى بقاء.حمله وفرار هردو براى هدفي واحد.
شيرها اين بار پيروز شدند ،گاهى نيز ناكام مىمانند.
يوزپلنگ كوچولو در كمين غزال نشسته ،با بدنى كشيده متوجه غزال است و غزال غافل درحال چريدن ،بااينحال غزال گاهى اطراف خود ارمى پايد، يورش از يوز و گريز از غزال و پس ازمانورى چند ، يوز باز پس مى ماند ، اين بار يوز ناكام بود چرا كه او هنوزبچه يوزى خام و مبتدى در برابرغزالى آبديده است. روزى او را يا مانند او را شكار خواهد كرد. زندگى نيازمند تجربه است.
سرعت ، شهامت و تأمل
-خانواده يوزپلنگ در كنار يگديگر بحث و گفتگو مى كنند.
1-غزالها امروزه انگار دوپينگ مى كنند ،شكارشان سخت شده .
2- نه تو پيرشدى ، ما كه مشكلى نداريم ،وقت بازنشستگى ات رسيده .
مادر با فرزند كوچكش تمرين و بازى مىكند.
-بدو پسرم سرت را بالا نگه دار ، گامهاتو بلندتركن ، با بدنى كشيده بدو . گول مانورهاى شكار را نخور،باسرعتى بالا بدو ولى در عين حال لگام سرعت خود را در دست داشته باش . فقط به شكارت فكر كن.
مادر و فرزند در علفزار غلط زنان مى خندند و سپس آرام مىگيرند:
1-مادر چرا ما غزالها را شكار مى كنيم؟
2-تااونها رو بخوريم و زنده بمانيم.
1-اونا تمام نمى شن؟
2-نه اونا هم مثل ما زادو ولد دارند،ضمنا ما به اندازه ى نياز أنها را شكار مى كنيم؛ به آن اندازه شكار مى كنيم كه زنده بمانيم، ما براى تفريح شكار نمى كنيم . فقط به اندازه نيازت شكار كن پسرم ،اين هميشه يادت باشه .آنها هم حق زندگى دارند , با شكار بى رويه تمام مى شوند و زندگى خودمان به خطر مى افته ، زندگى همه كائنات به هم مرتبطه ،اگراين مطلب روبا تمام وجود درك كنى ، زند گى را درك كردى . اين ازيادگيرى فنون شكار هم مهمتره.
جدال دو نژاد
يوزى دردام شيرى مىافتد ، شير عرصه رابر او تنگ مىكند.يوزى ديگر متوجه مى شود و به يارى او مىشتابد (يوزبه دام افتاده ضعيفتر است)
1- تو بگريز من پوشش مى دهم
-يوز دوم شيررا مشغول مى كند و به او مى گويد:
نژاد پرست فاشيست زورت به ضعيفترا مى رسه
شير: به تو هم مى رسه
واينك جدالى سخت در مى گيرد .
______________________________________________________________
يوز از بالاى تپه كوچكى به بچه شير نوجوانى مى نگرد كه با شكار كوچك خود بازى مى كند .
شير متوجه يوز مى شود
يوز: با طعمه ات بازى نكن ، اون را با سريعترين روش ممكن بكش. دوست دارى من بيام باهات همين كارو بكنى .
شير: اينجورى بيشتر لذت مى برم.
يوز: اون هم بيشتر رنج مى كشه .
شير : حالا ناراحت او ن نباش.
يوز: من ناراحت خودم هم هستم ،چون ما دشمن هستيم ممكنه روزى بزرگ بشى ودستت به من يا همنوعانم برسه , نمى خوام اگراز پاى دراومدم با زجر كشته بشم .
___________________________________________________________
سكوت بيشه را فرا گرفت.
تبعيد گاه
ظلمات است،صدايى مى آيد ومى گويد:
1-آلفرد به جرم بى عدالتى تبعيد مى گردد.
2-خواهش مىكنم اين كاررو نكنيد.
-همين طور كه آلفرد التماس مى كند صحنه متولد شدن آلفرد مى آيد . گريه ى نوزادى كه اطرافيان و قابله مشغول شستشو و مرتب كردن آن هستند . پدر بيرون منتظر است و مضطرب.قابله نوزادان را آورده و به پدرنشان مى دهد ومى گويد پسر است . پدر خوشحال است و دست پاچه.
صحنه آخر
صداى قاضى در جلسات پى در پى مى آيد كه متهمان گوناگونى را تبعيد مى نمايد . جلسه ها جدا از يكديگر اند و مستقل براى هر فرد ؛ رحيم متهم به تبعيد به جرم سلب آزادى ، جفري متهم به تبعيد به جرم سلب آرامش.
داستان چيست؟
آلفرد از جهان اصلى به جهان دنيايى كه اكنون همه در آن زندگى مى كنيم تبعيد مى گردد و اين ورود با زاده شدن است و برخورد با مشكلات اين دنيا و سپس پاك شدن و مردن و برگشت به جهان اول كه اصلى است .
_________دنياى زمينى__________
دنياى اصلى دنياى اصلى
بمانند مثل افلاطون است . سقوط از عالم مثل.
شايد اصل آلفرد در دنياى اصلى باشد و با خواب رفتن و خواب ديدن به دنياى زمينى منتقل مى شود و حوادث دنياى زمينى چون خواب بد است كه مى بيند و ضجر مى كشد . البته آلفرد هنگام زيستن در دنياى زمينى نمى داند كه اصلش از دنياى ديگرى است مى باشد.
-در طى زندگى زمينى نظريه فلاسفه اى چون افلاطون را مى شنود و كمى او را به درنگ وامىدارد.
-در دادگاه قاضى مى گويد : تو به جرم هتك عدالت تبعيد مى شوى به.....
_ودر اين هنگام صحنه عوض مى شود و آلفرد متولد مى شود.
جمال
الناس نيام فاذا ماتوا انتبهو.
جذبه های کوچک میتوانند به افکاری بزرگ منجر شوند