چند پارگی ترکمن
فرد ترکمن به حکم همزیستی با اقوام دیگر دارای خودی چند پاره است. علی رغم مرکزیت عناصر فرهنگی ترکمن در وجود شخص ترکمن، با این حال تأثیرات فرهنگی دیگری نیز بر وی عارض شده است. این چند پارگی هر چند باعث غنای شخصی است ولی از سوی دیگر منجر به اضطراب وتلاطم در عمق وجود وی نیز می گردد. با امعان نظر بر نحوه زیست ترکمن ها به سهولت می توان دریافت که شخص ترکمن در کلیه زمینه های فرهنگی علاوه بر دریافت های ترکمنی در معرض محصولات فرهنگی اقوام دیگر نیز قرار می گیرد. به عنوان مثال یک فرد ترکمن ازبدو تولد خواسته ناخواسته علاوه بر موسیقی خود به موسیقی اقوام دیگر نیز توجه می کند، چه بسا کمیت استماع موسیقی های دیگر بر موسیقی ترکمن می چربد. اگر به زمینه های دیگر نیز توجه شود با زاین حکم صادق است. مثلا در ادبیات و فرهنگ روابط اجتماعی، چه بسا فرد ترکمن تأثرات بیشتری در مقایسه با تأثیرات دارد واین موضوع در مورد هراقلیتی که در کنار یک اکثریت می زید صادق است. یکی از نتایج این نوع زیستن ومعایشت یک نوع محافظه کاری افراطی است که این امر در افراد ترکمن بسیار مشهود و ملموس است. فرد ترکمن در خود آگاه خود به این امر واقف است و مولفه های ترکمنی وغیر ترکمنی را از هم تفکیک می کند. بنابراین رفتار فرد ترکمن در مواجهه با حالت های گوناگون یا اشخاص مختلف یکی بوده و وحدت در کلیه برخورد های وی حاکم است. گویا این گونه معایشت باعث نشده است که شخصیت ترکمن چون آشی شود که نتوان سره و ناسره را از آن جدا کرد. بنابراین بار منفی چند شخصیتی را نمی توان به کار برد چرا که ما دراینجا با جوهری واحد مواجه ایم که به اقتضای شرایط اعراض گوناگونی رابه خود می گیرد ولی در نهایت ویژگی ثابت آن جوهر بر اعراض حاکم است. توجه به این نکته ضروری است که همزیستی با اقوام دیگر لا جرم به یک تلفیق شخصیتی در اقلیت ها منجر می شود. در این حالت فرد از برخی مولفه ها استقبال کرده و در برابر مولفه های دیگر مقاومت می کند. از سوی دیگراین مقاومت چه بسا باعث طرد اکثریت از خود شود تا شخص اقلیتی بتواند در برابر مولفه هایی که به نظر وی مضر هستند ایستادگی کند. کما این که این امر منجر به ارتباط گزینشی با فرهنگ و اشخاص اکثریت می شود.
تأثیر و تأثر بین اقلیت و اکثریت
فرهنگ اکثریت عموما به مثابه آبی که در نقطه ای مرتفع است که چون آبشار بر سر اقلیت فرو میریزد. سازوکارهای موجود نزد اقلیت در مواجهه با این پدیده چندان زیاد نیست، امری که به مرور زمان موجوب اضمحلال اقلیت در اکثریت می گردد. عملکرد اکثریت در فروریزش فرهنگی خود همیشه عامدانه نیست، پدیده ای که در تمام جوامع در طی تاریخ انسانی وجود داشته است. بنابر این اقلیت دائما دریافت کنند است ودر مقابل تأثرات اکثریت از اقلیت بسیار ناچیز است، که به نوبه خود باعث غریبه گی بین اقلیت و اکثریت می شود، به طوری که اقلیت شناخت کافی از اقلیت نداشته وآن را چون سازه ناسازگار یا مجهول بر پیکرجامعه می داند. نتایج این نوع نگرش اکثریت به اقلیت پیامد های غیر دموکراتیکی را به بار می آورد. غرب توانسته است این مشکل ناسازگاری قومی را به صورت دموکرات وفدرال حل نماید ولی این مهم هنوز به سرانجام نرسیده است. اقلیت در بیشتر موارد احساس قربانی بودن که در اقلیت پیوسته موجود است همیشه راه را برای تبلور حرکتهای انقلابی یا مقاومتی در برابر اکثریت را باز نموده است.
جمال
جذبه های کوچک میتوانند به افکاری بزرگ منجر شوند