کتاب آشتی واقع گرایی و سازه گرایی پس از بررسی گرایش های نوین در فلسفه علوم اجتماعی- ترجمه وتألیف: مر

کتاب آشتی واقع گرایی و سازه گرایی پس از بررسی گرایش های نوین در فلسفه علوم اجتماعی- ترجمه وتألیف: مرجان جعفری روشن- ناشر: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی تهران- سال 1387

*رها سازی علم از چهار چوب خاص خود ، از طریق فعالیت بین رشته ای میسر است و به عبارتی از طریق تحقیقات بین رشته ای علمی، موضوعات علمی را می توان از یک چهار چوب زبانی مثل "فیزیک" آزاد ودر چهار چوبی زبانی دیگر مثل "جامعه شناسی" قرار داد... در ناآشنا سازی ، یک نظریه یا مسأله را از چهار چوب زبانی خود خارج کرده و آن را در چهار چوب ریز جهان علمی دیگری قرار می دهیم و مشاهده می کنیم آیا قوانین علمی موجود در یک نظریه ( مثل فیزیک) به صورتی ضمنی در یک چهار چوب دیگر علمی ( مثل روانشناسی ) کارایی دارد؟ ص 80 و 81

*با این حال برخی واقعیت ها اساسا نمی توانند از یک علم خارج شده و به فضای علم دیگری وارد شوند. ص 83

*توماس ایبانیز می گوید: فرا سطحی وجود ندارد که در آن بتوانیم معیار ثابت و غیر تاریخی داشته باشیم؛ فرا سطحی که بتواند بگوید:"واقعیت چیست"ص 92

*افول رشته های تفکیک شده علمی خصوصیت دیگر جریان معرفت شناسانه است. از این پس دیگر تفکیک دقیق علوم طبیعی، انسانی و اجتماعی ممکن نیست و تفکیک ذاتی چیزها بین طبیعت وانسان ها زیر سوال رفته است.. ص 113

پرورش خلاقیت از نظریه تا عمل تألیف جعفر جهانی – نشر تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی واجتماعی-1388

*وجود دانش حرفه ای محض و جدایی آن از زمینه های اجتماعی- فرهنگی با آثار زیانبار بریدگی از واقعیت همراه است . زمینه اجتماعی به عنوان مقوله ای بسیار مؤثر در تفکر حرفه ای و سبک اندیشیدن افراد دخالت می کند وآنها را به رنگ خود در می آورد. طنین زمینه اجتماعی درهر جزء دانش حرفه ای قابل شنیدن است. ص 26

*ینیگر می گوید: هر یک از ما در نتیجه تجربیاتمان نظریه های ضمنی در باره جهان ونحوه انجام امورداریم. نظریه های ضمنی همچون نظریه های ارزشیابی نشده و ناخود آگاه تلقی می شوند که امکان سازماندهی، تفسیر وفهم دنیا را برایمان فراهم می سازند. این نظریه ها، نظام عقیدتی و دیدگاه شخصی ما را تشکیل می دهند. نظریه ها حکم عینک و صافی برای تجربیات روزانه دارند. شخص چیزی را مشاهده می کند و به حکم عینک، آن را به صورت خاصی می بیند. ص 30

*استرنبرگ به طور مکرر یاد آور می شود نمی توان مرز قاطع و حد فاصل روشنی میان مؤلفه های دانش و بینش در سبک تفکر قائل شد. ص 35

*چنین نیست که پندار گرایان مطالعه علوم را یکسره کنار می گذارند، اما برداشتی که آموزش وپرورش پندارگرا از علوم دارد نادرست است . مثلا وقتی شاگردان پدیده های طبیعی را مطالعه می کنند، معلمی که از دیدگاه ایدئالیسم به جهان می نگرد به آنها می گوید تمام پدیده های هستی نشانه ای است از روحی هوشیار و کاوشگر که حضورش در پشت هر پدیده ای حس شدنی است . سعدی، نویسنده و سخن پرداز قرن هفتم هجری که در مورد اصول اخلاقی بسیار نوشته است، می گوید:

برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

چنانکه در این کلام منظوم می بینیم، طبیعت وپدیده های طبیعی برای یک پندارگرا جلوه ها و نشانه هایی است از دانایی و آگاهی خدا. نتیجه آنکه در آموزش پندارگرا، از علوم طبیعی و اجتماعی برای رسیدن به حقیقت روح استفاده می شود... در آموزش و پرورش ایدئالیستی بخش قابل توجهی از فلسفه به بررسی ذهن و رابطه اش با خدا و ذات مطلق او اختصاص دارد. ص 42 و43

*... ویژگی افراد رئالیست این است که آنها همیشه در تلاش هستند برای رفتار های خود مرجعی در دنیای خارج به دست آورند. مرجعیت سازی برای افراد رئالیست، توأم با احساس امنیت، جسارت، قدرت و مستند سازی است. برپایه فرآیند مستند سازی ، رئالیست ها به قوانین و مقررات اهمیت زیادی می دهند، به همین دلیل همیشه سعی دارند هر چیز را به قانون وجایگاه حقوق اش ارجاع دهند. مدیر مدرسه ای که در صحبت و رفتارش از قانون صحبت می کند ودانش آموزان ساعی را برابر مقررات پاداش می دهد و افراد خاطی را بر اساس همین مقررات تنبیه می کند، از سبک تفکر رئالیستی پیروی می کند. در تفکر رئالیستی، فرض اساسی آن است که ابهام باید زدوده شود، زیرا واقع گرایی همواره با صراحت و بیان روشن مسائل و راه حل های آنها همراه است. ص 54 و 55

*اگر در آینده – مهم نیست چه قدر دور- تجربه های ما لزوم تجدید نظر در دانش کنونی را ایجاب کرد، این کار را خواهیم کرد. اگر لازم شد، دانش کسب شده را دگرگون خواهیم کرد. در اینجا دانش و حقیقت مانند کاخی است نا استوار و همواره در خطر فروریختن؛ پس بگذار فرو بریزد ، اگر ماندگار نیست و انسان ها را به کار نمی آید... تجربه همچون رودخانه ای همیشه روان است، دانش و حقیقت نیز چنین هستند. تجربه ما بر پایه های دانش و حقیقت به دست آمده ، دانش و حقیقت تازه ای کشف می کنیم اما همیشه آماده ایم بر اساس تجربه های جدیدتر در دانش و حقیقت خود تجدید نظر کنیم. ص 64 و 65

*افراد تحلیل گر عمدتا محافظه کار هستند. این افراد ازنظر سبک رفتاری بیشتر منتظر دریافت اطلاعات بوده و کمتر به فکر کاوش در اطلاعات و راه های جدید در حل مسائل هستند. ص 73

*روحیه افراد قانون گذار ، طوری است که فکر می کنند آنچه می گویند وعمل می کنند چون بر معیار و قانون متکی است ، درست است و این اصلی بنیادی است که برپایه آن فرض می شود درست بودن به معنی قانونی بودن است....افراد قانون گذار، معمولا قالب شکن هستد اما این عمل آنها با تخریب همراه نیست. ص 74 و 75

*سبک تفکر انطباقی ونظام تربیت محافظه کاران به دلیل دنبال کردن هدف های محدود وطراحی استراتژی های کاملا از قبل تعیین شده، افراد را به سمت مثل هم اندیشیدن وهمرنگ شدن با معیارها سوق می دهد. ص 75 و 76

*افراد اجرایی و انسان هایی که تمایل دارند از سبک تفکر اجرایی استفاده کنند، عمدتا از مقررات پیروی می کنند و فعالیت هایی را به عهده می گیرند که از قبل طراحی و سازماندهی شده است. این افراد همیشه پیرو، آماده پذیرش مسئولیت و مایل به انجام کارها در چهارچوب های تعریف شده هستند. یکی از ویژگی های اصلی افراد با سبک تفکر اجرایی این است که همیشه تلاش دارند به اهداف، طرح ها و برنامه های ازقبل تعیین شده دست یابند...اجرای مقررات، تأکید بر اداره کلاس، مدرسه و اعمال مدیریت به جای رهبری از نکات مورد توجه سبک های اجرایی است... در نزد افراد مجری ، باور وعمل به هم نزدیک است...به رغم نقاط قوت پیش گفته، افراد اجرایی دارای نقاط ضعف فراوان در زمینه بروز و پرورش خلاقیت هستند. این افراد به دلیل تمایل قوی به اداره ونظم، هر گونه نظم شکنی، هنجار گریزی وشکستن شیوه های سنتی را جرم محسوب می کنند و آن را به طور جدی رد می کنند. ص 77 و 78 و79

*نتایج تحقیقات انجام شده نشان می دهد همبستگی رفتاری و اعتقادی در نزد افراد کلی نگر بالاست... افراد جزئی نگر شخصیت های خاصی هستند که از نظر رفتاری کاملا با افراد کلی نگر متفاوتند. این افراد بیشتر از عبارت های اینچنینی استفاده می کنند: ترجیح می دهم مسائل را خودم حل کنم، این مشکل مربوط به من است ، مشکلات اجتماعی ربطی به مسائل آموزشی ندارد ، دانش نباید با ارزش آمیخته شود، معلم سیاست مدار نیست بلکه انسان متخصصی است که باید تخصص و مهارت های خود را به دانش آموزان منتقل کند، هرچیز جای خود را دارد و غیره . افراد جزئی نگر، عمدتا مایلند مسائل کلی را به جزئیات تقسیم کنند و هر جزء را به صورت جدا و منفرد مورد بررسی قرار دهند. دانش آموزان جزئی نگر ، مطالب را به صورت مجزا یاد می گیرند و از قواعد کلی یادگیری مثل مشابهت و مجاورت کمتر کمک می گیرند. ص 82 و 83

*به نظر لیپمن دو الگوی تربیتی متفاوت به نام های "الگوی استاندارد" و "الگوی تفکر تأملی" وجود دارد. الگوی استاندارد بر مفروضات ذیل استوار است:

1- تعلیم وتربیت فرایند انتقال دانش است؛

2- شناخت ما از جهان، شفاف و غیر مبهم است؛

3-دروس مختلف از یکدیگر مجزا هستند؛

4-معلم نقش کنترل کننده دارد؛

5- هدف تعلیم وتربیت ، پرورش انضباط ذهنی است .

در نقطه مقابل ، ارکان الگوی تفکر تأملی عبارتند از:

1- تعلیم وتربیت ، نتیجه مشارکت اجتماع جستجوگر در یافتن و حل مسائل پیرامون است؛

2- شناخت ما از جهان دارای ابهام است؛

3- دروس ، دارای ارتباط مستحکم وناگسستنی هستند؛

4- معلم جایز الخطا ست؛

5- هدف آموزش و پرورش ، پرورش قوه فهم ، تحلیل و ترکیب وداوری است.

بدین ترتیب لیپمن با قبول مفروضات الگوی تفکر تأملی به چالش با الگوی" تحصیل بدون تفکر "می پردازد و همسو با نتایج به دست آمده از بیشتر تحقیقات تربیتی نشان می دهد کودکان در ابتدای ورود به کودکستان بسیار کنجکاو و فعالند ، اما کم کم این حالت در آنها تنزل می کندو به طور غالب به موجوداتی منفعل و مطیع تبدیل می شوند. لیپمن دلیل این امر را در ساختار متفاوت خانه و مدرسه جستجو می کند. وی در این رابطه می گوید: "کودک در خانه با محیط سازمان نیافته ای مواجه است که می تواند انرژی های خود را به شکل های گوناگون بروز دهد، اما به محض ورود به کودکستان با مجموعه ای از عوامل سازمانی متفاوت با خانه روبه رو می شود که آزادی او را تاحد زیادی محدود می کند. دنیای پر از معمای کودکی ، اکنون به محیطی شفاف و کاملا سازمان یافته تبدیل شده و کودک در می یابد که بیشتر رخدادها برنامه ریزی شده و تابع قوانین و مقررات هستند." ص 95 و96