علاقه – استعداد-حفظ
گاهی به آموختن برخی علوم علاقه ای نشان نمی دهیم . آن علوم را نمی آموزیم چه بسا به این دلیل که در زمینه کاری ما نیستند یا اینکه شاید معتقدیم مفید نیستند. به هر دلیلی که باشد ممکن است این عدم علاقه ما فقدان استعداد ما در یادگیری آن علوم باشد ، فقدان استعداد منجر به دشواری آن علم گشته و منزجر کننده می گردد. ولی نباید فراموش کرد که آن علم جایگاه خود را در زندگی داشته و ضروری است وحتی جایگاهی برای خود در عقل ومغز انسان دارد جز اینکه قدرت و درجه آن فرد به فرد متفاوت است . به عنوان نمونه برخی که علاقه ای به ریاضیات ندارند عدم علاقه آنان ناشی از عدم توانایی آنان در این زمینه است. ولی با این حال باید آن را تا سطوحی فرا بگیرند وگرنه در محاسبات روز مره دچار مشکل خواهند شد بنابر این این گونه اشخاص آن را فقط در حد لزوم فرا می گیرند. یکی از توانایی های مهمی که آموختن ریاضیات به همراه دارد درک نسبت هاست . بدست آوردن درک بالا در نسبت ها باعث درک بهتر ارتباط بین اشیا و انسان ها و موجودات می گردد بنابر این ضعف در ریاضیات ممکن است منجر به عدم درک موضوعی حتی در رشته ای نامرتبط دیگر مثلا رشته فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی وغیره نماید. چه بسا عدم رغبت برخی به مسایل عددی ومحاسباتی به ناتوانی به درک برخی مسایل دیگر در رشته های دیگر خواهد شد که این امر به علت همبستگی عمومی دانش است.
در اینجا حافظه نیز دارای نقش مهمی است . برخی ممکن است بر این گمان باشند که حفظ مطلوب نیست و باید اندیشه صرف نمود ولی شایان ذکر است که ابداع نکته ای جدید نیازمند داشتن محفوظاتی قابل توجه در آن زمینه مربوطه است . حفظ آن چنان که برخی تصور می کنند معنای طوطی وار و ظاهری ندارد بلکه حفظی که از طریق فهم حاصل شده و با مراجعه بسیار جهت فهمیدن آن مطلب حاصل شده است . جهت کشف نکته جدید ضروری است که مباحث مربوطه از طریق مراجعه ملکه ذهن شده باشد تا ذهن بتواند از برآیند آن به نتیجه ای جدید برسد . این امر به مانند کسی است که بخواهد ضعف نظریه ای را دریابد واین مستلزم آن است که ابعاد آن نظریه را بداند و در ذهن خود داشته باشد . این درک جز با دانستن و حمل جوانب آن نظریه در ذهن میسر نیست . با دانستن جوانب آن نظریه و درگیری بسیار با آن است که مطلب در ذهن ملکه گردیده و شخص به نکته ای جدید گریز می زند.
عموما انسان عدم علاقه خود به علمی یا موضوعی را به شکلی توجیه می کند که توانایی های او را زیر سوال نبرد . مثلا عدم علاقه به محاسبات و ریاضیات یا عدم علاقه به حفظیات را به علت عدم اهمیت آن می دانند در صورتی که احتمالا ناشی از ضعف استعداد آنان در این زمینه است. انسان ها گاهی حتی نمی دانند که اینها یک توجیه است و تصور می کنند این پدیده امری است که به تلقی آنان از این علوم ارتباط دارد و هیچ گاه آن را به عدم توانایی خود ربط نمی دهند وبه دیگر سخن می گویند که اگر بخواهند می توانند به نحو احسن آن را انجام دهند ولی چون این امور ارزش خاصی ندارد از انجام آن سرباز می زنند.
بدون شک بسیاری از مسایل و ریزه کاری ها وجود دارد که ممکن است حفظ آن میسر ویا مفید نباشد وانسان از حفظ آن سر باز زند ولی این تصور همیشه صادق نیست وگاهی برای توجیه استفاد می شود توجیهی که حتی مدعی آن نمی داند که در حال توجیه است وبه عبارتی بر جهل خود نا آگاه است.
جمال
19/2/2015 تهران
جذبه های کوچک میتوانند به افکاری بزرگ منجر شوند