ندانم هر روزبه شكلی مشكل می شوم

يا روز به روز شكل می يابم

متقطع ام يا متواصل

آنچه كه در بارگاه حضرت خود می جويم

در كدامين ركن من است

نمی دانم چه می جويم

اصلا چرا جويم

مبهم ،گنگ ومجهول

آشناتر از

آشكار، واضح و معلوم

چه نگارم

چرا نگارم

ديگری را يا بهر خود

ندارم چيزی تا

بگويم ديگری را

رنجی است مشترك

همه دانند

وخود

چه حاجتی به نگارش خود دارم

جمال